مکان بزرگ و شلوغی بود. با اینحال هوای بدی نداشت چون صاحبخانه تهویه خوبی کارگذاشته بود. اما راستش را بخواهید همراهانم را نمی پسندیدم. بعضیهایشان کمی خلاف بودند.گاهی معلوم نبود چه لجنی می خورند که اینقدر دهنشان بوی بد می داد گرچه مرتبا دهانشان را می شستند. بعضی از خاطراتی هم که تعریف می کردند بسیار بی ادبانه بود. اصلا از اخلاق و رفاقت بویی نبرده بودند. کلا خودخواه و مغرور. بعضی وقتها جلوی دیگران قری می دادند و طوری از کنار یکدیگر رد می شدند که انگار می خواهند به عمد تنه بزنند. جند نفری هم بودند که مظلوم به نظر می رسیدند. همیشه گوشه ای کز می کردند و توی خودشان فرو می رفتند. اگر کسی نمی دانست که عادتشان اینست فکر می کرد از دنیا رفته اند. اما در این میان بعضیها هم متعادل بودند. شور و نشاطشان به جا و آرامش و وقارشان هم در جای خود قابل تحسین بود. گرچه همه ما در یک سن و سال و قد و قواره بودیم اما تک و توکی هم پیدا می شد که خیلی ویژه بودند. مثلا یکی از آنها برخلاف ما سیبیل درازی داشت. یکی دیگر چنان لب و لوچه خود را آویزان می کرد که ناخودآگاه بیننده را متأثر می نمود.
 نمی دانم از اول چه کسی در کله ما فرو کرده بود که باید به زودی تقسیم شویم و هرکدام به مکانی نامعلوم برویم. همه چیز برایمان مبهم بود. گاهی افرادی به دیدنمان می آمدند ولی خیلی زبانشان را نمی فهمیدیم. فقط بعضی از کلماتشان مثل ما بود. کلماتی مثل آب، برخی رنگها و خرید و فروش؛ البته  آنهم به طور ناقص. با اینکه نمی دانستم چه سرنوشتی در انتظارمان است و شاید همین همنشینی اسارت گونه بسیار شرافتمندانه تر از آینده ای نامعلوم بود اما حس کنجکاویم اجازه نمی داد که آرام و قرار داشته باشم و این احساس مرا وا می داشت که مثل یک فرد بیقرار مرتبا بالا و پایین بپرم و خود را به این و آن بزنم. گرچه صدای بقیه هم در می  آمد اما برایم مهم نبود. ظاهرا باید اشخاصی می آمدند و ما را تست می کردند و یا ریختمان را می پسندیدند.
در آنجا یک سرگرمی کوچک هم داشتیم. تماشای تلویزیون از یک روزنه باریک. یادم است که هروقت مالک آنجا شبکه ای عوض می کرد سریال حضرت یوسف پخش می شد. انهم صحنه برده فروشان که داغ ما را تازه می کرد. نمی دانستم که صدا و سیما مجبور است اینقدر آن را پخش کند یا اینکه برنامه دیگری نداشت. بی انصافی نباشد گاهی هم مهران مدیری و بهنام بانی پخش می شد. بگذریم، در اوج گرفتاری و دلواپسیها خبر شیطنت ویروس کرونا هم در محل ما پیچید ولی برای من خیلی مهم نبود. فوقش یک ژل میزدیم خطر رفع می شد و یا آخرش می مردیم. آنچه اهمیت داشت نجات از آن مکان شلوغ و اجباری بود که به خوابگاه یک پادگان می ماند. پادگانی که دنیای رنگی ما را سیاه و سفید کرده بود. و اما بالاخره روز موعود فرا رسید. یک خانواده غریب به آنجا آمدند و اول همه ما را برانداز کردند. ناگهان پدر خانواده چشمش به من افتاد و لبخندی زد. از نگاهش خوش نیامد. کله طاسی داشت و چند دندانش هم ریخته بود. کمی هم بدعنق به نظر می رسید و خنده بر صورت درازش تحمیل می شد. اما ظاهرا من بیچاره را انتخاب کرده بودند. ابتدا سعی کردم مقاومت کنم اما فایده نداشت. راستش را بخواهید اگر بنای فروخته شدن و اسارت بود دوست داشتم در خدمت خانواده ای شیک و یا خوش تیپ تر قرار گیرم اما من در اینباره اختیاری از خود نداشتم. نمی دانم آنها با هم چه صحبتی کردند. فقط فهمیدم که فروخته شدم، خریده شدم و مرا بردند. طولی نکشید که برخلاف انتطار به صورت انفرادی مرا در مکانی بسیار کوچک قرار دادند. انگار دنیا تیره و تار شد. بدون آنکه چشمانم را ببندند همه جا را  تاریک می دیدم. فقط معلوم بود که دارند مرا با خود حمل می کنند تا اینکه کم کم دوباره فضای اطراف را دیدم. گرچه جایم تنگ بود اما چشمم را که گشودم سر سبزی دیدگانم را نواخت. کمی سر جای خود چرخیدم. ناگهان خود را درون آینه دیدم. چقدر تغییر کرده بودم. صورتی کشیده و شاید کمی ورم کرده. به نظرم اشکال از آینه بود. کمی آنطرفتر چند عدد تخم مرغ گذاشته بودند با رنگهای شاد و طرحهای درهم  و کنارش هم فقط یک حبه سیر. از گفتار صاحبخانه فهمیدم که چون سیر برای مقابله با کرونا خیلی خوب است حسابی گرانش کرده اند و آنها توانسته اند فقط یک حبه کوچک بخرند.
دوباره چرخیدم و همه جا را با دقت نگریستم. چقدر زیبا! احساس می کردم تنگ شیشه ای من دیگر کوچک نیست. حتی شاید برایم بزرگتر از آن آکواریوم مجهز می نمود. جالب اینکه صاحبخانه هم قشنگتر به نظر می رسید. اینجا کنار همسایگان باصفا، قرآن و سبزه و سیب و سرکه و سنجد و سماق روی یک سفره ساده، زندگی با شور دیگری در جریان بود ولی کاش سبزه ماسک نداشت

نویسنده: صداقت کشفی

مقاله علمی پژوهشی

مقاله پژوهشی

داستان کوتاه "بار"

داستان کوتاه "گلاب"

داستان کوتاه "ماسک"

هم ,یک ,بودند ,نمی ,کرده ,کمی ,می شد ,ما را ,می کرد ,هم در ,می کردند

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

فروش تحقیق ، مقاله ، گزارش کار ، پاورپوینت ، پایان نامه آماده حزب الله سایبر صومعه‌سرا aboayinek golgaz سايت دانلودي فايل کده دانش آموزان تجربي shivasrayaneh آموزشگاه علمی نامی یزد somaliran دیپلم اسان