الاغ زیبا تکانی به خودش داد و بارش را جابجا کرد. او از سنگینی بار لذت می برد. یک بار رنگارنگ سنگین. با خودش فکر می کرد که چه قدر خوشبخت است. چقدر می فهمد. با آنکه راه رفتن چندان هم برایش آسان نبود اما با غرور و تبختر قدم بر می داشت و خیابانهای شهر  را می پیمود. در اینحال ناگهان تصویر خود را درون ویترین یک مغازه دید. کمی به عقب رفت. دوباره جلو آمد. گردنش را کج گرفت. یالهای کوتاه و زبرش را جنباند و تیپ و قواره اش را در دل ستود. در این حال یادش به قصه کودکانه "کره الاغ کدخدا" افتاد و یا نه؛ حکایتی شاعرانه تر. به یاد شعری از سهراب سپهری افتاد که صاحبش برایش می خواند: .بره ای را دیدم بادبادک می خورد من الاغی دیدم یونجه را می فهمید. درچراگاه نصیحت گاوی را دیدم سیر.»و یا "بزی که  از خزر نقشه جغرافی آب می خورد."
احساس می کرد بارش را می فهمد. اما حسش به او دروغ می گفت. او فقط سنگینی بار را می فهمید و از رنگارنگیش احساس لذت می کرد. به راستی بارش چه بود؟!
در اینحال جوانکی از راه رسید. نگاهی خریدار به الاغ کرد. الاغ در دل غرق شادی شد. غرور سراپایش را فرا گرفت. جوانک قطعه ای از بار را برداشت و آن را گشود. قطعه ای ورق ورق و در هرورق حکمتها و اندرزها. بار الاغ کتابهایی بود که نمی فهمید و شاید آن جوانک می فهمید چون آدم بود. شاید.
"برداشت آزاد آزاد آزاد از آیه پنج سوره مبارکه جمعه"

نویسنده: صداقت کشفی

مقاله علمی پژوهشی

مقاله پژوهشی

داستان کوتاه "بار"

داستان کوتاه "گلاب"

داستان کوتاه "ماسک"

بار ,الاغ ,فهمید ,ای ,آزاد ,بارش ,را می ,می کرد ,می فهمید ,لذت می ,آزاد آزاد

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

khalehnegin@gmail.com دیدار کلیپ بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد. فلومتر کوپن تخفيف هاي رايگان و معتبر با یادداشت توسعه فردی همکلام شماییم. downloadserialfrog arayeshgah-bartar قاليشويي فارسي ** behtarinhayerooz